ما که لابهلای سکوتمانبه هم نگاه میکردیمخاطراتی بودیم که همین ۳ سال پیش در عکس جا مانده بوداما...نمیدانم چرا از آن سال ۳۰ سال گذشته است...ببینپنجره ای که رفتنت را نشان من داده بودصبح به صبح به خیابان باز میشود
نه طاقچه ای مانده برای قابهای عکسنه دستی برای زلف یار ....بی شک....یا لولی وشان شهر آشوب از شهر رفته اندیا من از آن عکس بیرون نیامدهام هنوز.......
مهدی فیض بحرتیر 96 + نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۶ ساعت 23:40 توسط مهدی فیض بحر | روسری آبی...
ادامه مطلبما را در سایت روسری آبی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : roosarieabio بازدید : 2 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 7:20